کد مطلب:29285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107
4062. شیخ الرئیس قاجار می گوید: ای دلبر فرّخ رُخِ فرخنده شمایل خالِ تو نشان تو و گیسوت حمایل آن سلسله را چون دل ما در خور و قابل زان خَمر قدیمی كه نه هم عصر عصیر است زان می كه از او نشئه انسان كبیر است زان باده كه خُم خانه او خُمّ غدیر است حق گفت به پیغمبر، خوش دار وفا را گفتیم «اَلَست»ی و شنیدیم «بلی» را با خلق بیا تازه كن آن عهد خدا را همچون زكریّا ز تكلّم، چه كنی صوم؟ بیدارِ علی باش و برانگیز تو از نوم اعلان وصایت كن و فرمای كه «الیوم اورنگ حجازی خواست، سلطان حجازی از عرش، فرا شد سرِ منبر ز فرازی كوته نظران را گفت:تا چند مَجازی آن گاه علی را ز كَرَم، گشت طلب خواه این نكته عیان شد كه نبی مِهر و ولی ماه برداشت علی را به مقام «و رفعناه» فرمود نبی كاین حكم، از عالم بالاست در مُلك ولایت، ولی و والی والاست بایست بداند كه علی سیّد و مولاست ای خواجه! مرا هر چند شاعر نتوان گفت با آن كه بسی نكته به ظاهر نتوان گفت لكن به چنین خاطر قادر نتوان گفت
.
وی دولت حُسن آمده بر روی تو مایل
دیوانه دل ما و به دوش تو سلاسل
بر گردن یك سلسله منّت بنه ای یار
زان می كه یكی از اثرش جرم اثیر است
زان می كه گسارنده او حیّ قدیر است
ای ساقی قدسی، ز كَرَم، ساغر سرشار
در عالم ذرّات كه خواندیم شما را
یك عالم ذرّ دگر امروز بیارا
ای سیّد كل، فخر رُسُل، احمد مختار
بی رمز «بما أنزل» تبلیغ كن این قوم
این قوم گران خواب و مپرهیز تو از لَوم
أكملتُ لكم دینَكم» ای زمره انصار
چون صورت رحمان دید كرسیّ مَجازی.
بر خواند یكی خطبه تازی به درازی
حق خواست حقیقت شود امروز پدیدار
بگزید چو از مِهر، علی جا به برِ شاه
بگرفت چو پیغمبر، بازوی ید اللَّه
آن سان كه به رفعت بشد از حیطه پندار
امروز، چو در رتبه علی از همه اعلی است
هر گونه تصرّف كند، او از همه اولی است
آن كس كه مرا مولا می داند و سالار
چونان كه پیمبر را ساحر نتوان گفت
راز دل فاتر به دفاتر نتوان گفت
دم در كش و یكباره مَیا از درِ گفتار.[2].